Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . قرار دادن
2 . جا دادن
3 . به کار گماردن (در جایی)
4 . سرمایهگذاری کردن
5 . نشستن
6 . شغل پیدا کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
placer
/plase/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته کامل: placé]
[حالت وصفی: plaçant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
قرار دادن
گذاشتن
1.Elle place un vase sur la cheminée.
1. او یک گلدان روی شومینه میگذارد.
2.J'ai placé la balle de golf sur le tee.
2. من توپ گلف را روی تی (مخصوص قرار دادن توپ گلف) قرار دادم.
2
جا دادن
3
به کار گماردن (در جایی)
وارد (جایی) کردن
4
سرمایهگذاری کردن
5
نشستن
قرار گرفتن
(se placer)
6
شغل پیدا کردن
مشغول به کار شدن
(se placer)
تصاویر
کلمات نزدیک
placenta
placement
placebo
place
placarder
placeur
placide
placier
placé
plafond
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان