خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پماد
[اسم]
la pommade
/pɔmad/
قابل شمارش
مونث
1
پماد
مرهم
1.Elle met de la pommade pour calmer les piqûres de moustique.
1. او برای آرام کردن نیش پشهها پماد میزند.
2.Le médecin a prescrit une pommade antibiotique.
2. دکتر یک پماد آنتیبیوتیک تجویز کرده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
pom-pom girl
polémique
polyvalent
polyvalence
polytechnique
pomme
pomme de pin
pomme de terre
pommeau
pommette
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان