خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . لحظهای
2 . وقتشناس
[صفت]
ponctuel
/ponctuel/
غیرقابل مقایسه
[حالت مونث: ponctuelle]
[جمع مونث: ponctuelles]
[جمع مذکر: ponctuelles]
1
لحظهای
مقطعی
1.Il ne s'agit que d'une mesure ponctuelle, pour faire face à la crise.
1. تنها بحث بر سر یک تدبیر مقطعی در مواجهه با بحران است.
2.L'auditeur a effectué des vérifications ponctuelles de l'usine.
2. حسابرس تغییرات مقطعی در کارخانه به وجود آورد.
2
وقتشناس
خوشقول
1.Elle est toujours très ponctuelle.
1. او همیشه بسیار وقتشناس است.
2.Il est toujours ponctuel pour le paiement de son loyer.
2. او همیشه در پرداخت اجارهاش خوشقول است.
تصاویر
کلمات نزدیک
ponctuation
ponctualité
ponction
ponceuse
poncer
ponctuer
pondeur
pondre
pondéré
poney
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان