خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نزدیک
[قید]
près
/pʀɛ/
غیرقابل مقایسه
1
نزدیک
1.Elle est née dans un village près de Téhéran.
1. او در روستایی در نزدیکی تهران متولد شد.
2.Il habite près de la poste.
2. او نزدیک اداره پست زندگی میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
prussia
prunier
prunelle
pruneau
prune
près du corps
pré
pré-affranchi
préalable
préalablement
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان