خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پیشبینی کردن
2 . در نظر داشتن
[فعل]
prévoir
/pʀevwaʀ/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته کامل: prévu]
[حالت وصفی: prévoyant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
پیشبینی کردن
مترادف و متضاد
conjecturer
présager
pressentir
pronostiquer
prévoir quelque chose
چیزی را پیشبینی کردن
1. Il est impossible de prévoir l'avenir.
1. پیشبینی کردن آینده غیرممکن است.
2. La météo prévoit du beau temps pour demain.
2. هواشناسی، هوایی خوب برای فردا پیشبینی میکند.
2
در نظر داشتن
قصد داشتن، در برنامه داشتن
مترادف و متضاد
programmer
prévoir faire quelque chose
انجام چیزی را در نظر داشتن
Nous avons prévu de louer une voiture.
در نظر داشته بودیم [داشتیم] که ماشینی کرایه کنیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
prévisionniste
prévisionnel
prévision météorologique
prévision
prévisible
prévoyance
prévoyant
prévu
préétablir
prêcher
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان