خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . عمق
[اسم]
la profondeur
/pʀɔfɔ̃dœʀ/
قابل شمارش
مونث
1
عمق
قعر
1.La profondeur de la rivière est plus grande après de fortes pluies.
1. عمق رودخانه بعد از بارشهای زیاد بیشتر (شده) است.
2.La profondeur de son regard est impressionnante.
2. عمق نگاهش گیراست.
تصاویر
کلمات نزدیک
profond
profiteur
profiter
profitable
profit
profondément
profusion
proférer
progiciel
programmateur
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان