خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پیشرفت
[اسم]
le progrès
/pʀɔgʀɛ/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: progrès]
1
پیشرفت
1.J'ai fait de gros progrès en français.
1. من در (زبان) فرانسه پیشرفت زیادی کردهام.
2.Le professeur est heureux de voir les progrès de sa classe.
2. استاد از دیدن پیشرفت کلاسش خوشحال است.
تصاویر
کلمات نزدیک
progressivement
progressiste
progression
progressif
progresser
progéniture
prohiber
prohibitif
prohibition
prohibé
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان