خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پیشرفت
[اسم]
la progression
/pʀɔgʀesjɔ̃/
قابل شمارش
مونث
1
پیشرفت
1.La progression de son cancer fut rapide.
1. پیشرفت سرطانش سریع بود.
2.Le nouveau médicament peut empêcher la progression de la maladie.
2. داروی جدید میتواند مانع از پیشرفت بیماری شود.
تصاویر
کلمات نزدیک
progressif
progresser
programmeur
programmer
programme libre
progressiste
progressivement
progrès
progéniture
prohiber
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان