خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پروژه
2 . برنامه
[اسم]
le projet
/pʀɔʒɛ/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: projets]
1
پروژه
طرح
1.Ce projet doit être achevé à l'automne.
1. این پروژه باید در پاییز به اتمام برسد.
2.Je cherche toujours un nouveau projet pour ma thèse.
2. من هنوز به دنبال طرح جدیدی برای رساله ام هستم.
le projet de construction d’un musée
پروژه ساخت یک موزه
en projet
در دست ساخت
2
برنامه
des projets de vacances
برنامه تعطیلات
Il a des projets pour les vacances.
او برای تعطیلاتش برنامه دارد.
faire des projets
برنامهریزی کردن
تصاویر
کلمات نزدیک
projectionniste
projection vidéo
projection
projectile
projecteur
projet de loi
projeter
prolifique
proliférer
prolixe
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان