خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . استان
[اسم]
la province
/pʀɔvɛ̃s/
قابل شمارش
مونث
1
استان
شهرستان
1.Gilles a toujours habité en province.
1. "ژیل" همیشه در شهرستان زندگی کرده است.
2.Le Québec est une province du Canada.
2. "کبک" یکی از استانهای کانادا است.
تصاویر
کلمات نزدیک
providentiel
providence
proverbial
proverbe
provençal
provincial
proviseur
provision
provisoire
provisoirement
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان