خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شهرستانی
[صفت]
provincial
/pʀɔvɛ̃sjal/
قابل مقایسه
[حالت مونث: provinciale]
[جمع مونث: provinciales]
[جمع مذکر: provinciaux]
1
شهرستانی
1.Chaque provincial habite dans sa province.
1. هر (فرد) شهرستانی در شهرستانش زندگی می کند.
2.Les habitudes provinciales diffèrent des habitudes parisiennes.
2. عادات شهرستانیها با عادات پاریسیها فرق می کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
province
providentiel
providence
proverbial
proverbe
proviseur
provision
provisoire
provisoirement
provocant
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان