خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سوال کردن
2 . به چالش کشیدن
[فعل]
questionner
/kɛstjɔne/
فعل گذرا
[گذشته کامل: questionné]
[حالت وصفی: questionnant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
سوال کردن
پرسیدن
1.La police questionne les témoins de l'accident.
1. پلیس از شاهدین تصادف سوال میکند.
2
به چالش کشیدن
دچار مشکل و گرفتاری کردن
1.Il me questionne pour comprendre mon avis.
1. او مرا به چالش میکشد تا نظرم را بفهمد.
تصاویر
کلمات نزدیک
questionnement
questionnaire
question
quereller
querelle
quetsche
queue
queue de cheval
queue de vache
queue-de-cheval
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان