1 . سوال کردن 2 . به چالش کشیدن
[فعل]

questionner

/kɛstjɔne/
فعل گذرا
[گذشته کامل: questionné] [حالت وصفی: questionnant] [فعل کمکی: avoir ]

1 سوال کردن پرسیدن

  • 1.La police questionne les témoins de l'accident.
    1. پلیس از شاهدین تصادف سوال می‌کند.

2 به چالش کشیدن دچار مشکل و گرفتاری کردن

  • 1.Il me questionne pour comprendre mon avis.
    1. او مرا به چالش می‌کشد تا نظرم را بفهمد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان