خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . قوت قلب دادن
2 . نیرو دادن (به)
[فعل]
réconforter
/ʁekɔ̃fɔʁtˈe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: réconforté]
[حالت وصفی: réconfortant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
قوت قلب دادن
دلگرم کردن، تسلی دادن
1.Réconforter un ami par des paroles d'amitié
1. با حرفهای دوستانه به دوستی قوت قلب دادن
2
نیرو دادن (به)
تقویت کردن
1.Une bonne soupe chaude l'a réconforté.
1. یک سوپ گرم و خوب به او قوت داد.
تصاویر
کلمات نزدیک
réconfortant
réconfort
réconcilier
réconciliation
récompenser
récrier
récrimination
récriminer
récréation
récupérable
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان