خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . عقبنشینی
2 . کاهش
3 . افسردگی
[اسم]
la régression
/ʀegʀesjɔ̃/
قابل شمارش
مونث
1
عقبنشینی
بازگشت به عقب، پسروی
1.Faire une régression.
1. عقبنشینی کردن.
2.Le docteur constate une régression dans l'état psychique du patient.
2. دکتر در حالت جسمی [فیزیکی] بیمار یک پسروی مشاهده کرد.
2
کاهش
تنزل
1.être en régression
1. تنزل کردن
3
افسردگی
1.Faire en pleine régression.
1. در افسردگی کامل بودن
تصاویر
کلمات نزدیک
régressif
régresser
régner
régnant
réglé
régularisation
régulariser
régularité
régulateur
régulation
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان