1 . حال (کسی را) بهم زدن
[فعل]

répugner

/ʀepyɲe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: répugné] [حالت وصفی: répugnant] [فعل کمکی: avoir ]

1 حال (کسی را) بهم زدن

  • 1.Je ne peux pas continuer à manger, ce plat me répugne.
    1. من نمی‌توانم به خوردن ادامه بدهم، این غذا حال من را بهم می‌زند.
  • 2.Je ne peux pas saluer cet homme, il me répugne.
    2. من نمی‌توانم به این مرد سلام کنم، او حال من را بهم می‌زند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان