1 . فاش کردن 2 . نشان دادن 3 . ظاهر کردن (فیلم در عکاسی) 4 . از کار در آمدن 5 . مشهور شدن
[فعل]

révéler

/ʁevelˈe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: révélé] [حالت وصفی: révélant] [فعل کمکی: avoir ]

1 فاش کردن برملا کردن

  • 1.Le comptable a révélé qu'on lui faisait établir de fausses factures.
    1. حسابدار فاکتور تقلبی‌هایی را که مجبورش کرده بودیم بزند برملا کرد.

2 نشان دادن آشکار کردن

  • 1.Ce roman révèle un grand talent.
    1. این رمان استعداد بزرگی را نشان می‌دهد.

3 ظاهر کردن (فیلم در عکاسی)

4 از کار در آمدن معلوم شدن (se révéler)

  • 1.Ce travail s'est révélé plus facile qu'on ne pensait.
    1. این کار آسانتر از چیزی که فکر می‌کردیم از آب درآمد.
  • 2.Son génie se révéla tout à coup.
    2. نبوغش ناگهانی معلوم شد.

5 مشهور شدن معروف شدن، شناس شدن (se révéler)

  • 1.Cet artiste s'est révélé vers la quarantaine.
    1. این هنرمند حدود چهل سالگی مشهور شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان