1 . ریشه‌ای 2 . افراطی
[صفت]

radical

/ʀadikal/
قابل مقایسه
[حالت مونث: radicale] [جمع مونث: radicales] [جمع مذکر: radicaux]

1 ریشه‌ای اساسی، بنیادی

  • 1.Elle propose un changement radical.
    1. او پیشنهاد یک تغییر ریشه‌ای [اساسی] را میدهد.
  • 2.Une transformation radicale de société eut lieu après 1968.
    2. تغییر بنیادی شرکت بعد از سال 1968 صورت گرفت.

2 افراطی تندرو

  • 1.Bizarrement, les partis radicaux se trouvent souvent au centre de l'échiquier politique.
    1. به طرزی عجیب، جناح‌های تندرو اغلب در مرکز عرصه سیاست هستند.
  • 2.Il a pris des mesures radicales contre le blanchiment d'argent.
    2. او اقداماتی افراطی علیه پول‌شویی انجام داد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان