خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ریشهای
2 . افراطی
[صفت]
radical
/ʀadikal/
قابل مقایسه
[حالت مونث: radicale]
[جمع مونث: radicales]
[جمع مذکر: radicaux]
1
ریشهای
اساسی، بنیادی
1.Elle propose un changement radical.
1. او پیشنهاد یک تغییر ریشهای [اساسی] را میدهد.
2.Une transformation radicale de société eut lieu après 1968.
2. تغییر بنیادی شرکت بعد از سال 1968 صورت گرفت.
2
افراطی
تندرو
1.Bizarrement, les partis radicaux se trouvent souvent au centre de l'échiquier politique.
1. به طرزی عجیب، جناحهای تندرو اغلب در مرکز عرصه سیاست هستند.
2.Il a pris des mesures radicales contre le blanchiment d'argent.
2. او اقداماتی افراطی علیه پولشویی انجام داد.
تصاویر
کلمات نزدیک
radiation
radiateur
radeau
rade
radar
radicalement
radier
radiesthésie
radieux
radin
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان