خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سرعت خود را کم کردن
2 . آهسته کردن
3 . کندتر شدن
[فعل]
ralentir
/ʁalɑ̃tˈiʁ/
فعل گذرا
[گذشته کامل: ralenti]
[حالت وصفی: ralentissant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
سرعت خود را کم کردن
یواشتر رفتن
1.Ralentir le pas.
1. یواشتر رفتن
2
آهسته کردن
کند کردن، آرام کردن
1.Une difficulté qui ralentit la production
1. مشکلی که تولید را کند میکند.
3
کندتر شدن
آهستهتر شدن
(se ralentir)
1.La production s'est ralentie.
1. تولید کندتر شده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
ralenti
rajuster
rajouter
rajeunissement
rajeunir
ralentissement
ralentisseur
ralliement
rallier
rallonge
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان