خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . جهیدن (توپ)
2 . شروع دوبارهای داشتن
[فعل]
rebondir
/ʁəbɔ̃dˈiʁ/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته کامل: rebondi]
[حالت وصفی: rebondissant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
جهیدن (توپ)
به زمین زدن (توپ)، بالا پایین کردن (توپ)
1.Ballon qui rebondit sur le sol.
1. توپی که روی زمین بالا پایین میشود.
2
شروع دوبارهای داشتن
پیشرفت تازهای داشتن
1.Ce témoignage a fait rebondir le procès.
1. این گواهی پروسه را دوباره شروع کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
rebondi
rebond
reboiser
reboisement
rebiquer
rebondissement
rebord
rebord de fenêtre
reboucher
rebours
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان