1 . تمدد اعصاب
[اسم]

la relaxation

/ʀ(ə)laksasjɔ̃/
قابل شمارش مونث

1 تمدد اعصاب استراحت، آرامش

  • 1.Comme j'ai du mal à dormir, je me suis mis à la relaxation.
    1. چون در خوابیدن مشکل داشتم آغاز به تمدد اعصاب کردم.
  • 2.Le midi, Alain s'accorde toujours 15 minutes de relaxation.
    2. ظهرها، "آلن" همیشه 15 دقیقه استراحت برای خودش در نظر می‌گیرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان