خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تمدد اعصاب
[اسم]
la relaxation
/ʀ(ə)laksasjɔ̃/
قابل شمارش
مونث
1
تمدد اعصاب
استراحت، آرامش
1.Comme j'ai du mal à dormir, je me suis mis à la relaxation.
1. چون در خوابیدن مشکل داشتم آغاز به تمدد اعصاب کردم.
2.Le midi, Alain s'accorde toujours 15 minutes de relaxation.
2. ظهرها، "آلن" همیشه 15 دقیقه استراحت برای خودش در نظر میگیرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
relaxant
relax
relativité
relativiser
relativement
relaxe
relaxer
relaxé
relayer
relent
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان