خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . متوجه شدن
2 . موقعیتیابی کردن
3 . علامتگذاری کردن
4 . موقعیت خود را تشخیص دادن
[فعل]
repérer
/ʁəpeʁˈe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: repéré]
[حالت وصفی: repérant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
متوجه شدن
پیدا کردن، دیدن
مترادف و متضاد
apercevoir
distinguer
repérer quelque chose/quelqu'un
متوجه چیزی/کسی شدن
1. Il a repéré un de ses amis dans la file d'attente.
1. او یکی از دوستانش را در صف پیدا کرد.
2. J’ai repéré deux fautes.
2. متوجه دو تا اشتباه شدم. [دو تا اشتباه دیدم.]
2
موقعیتیابی کردن
مترادف و متضاد
localiser
repérer quelque chose
چیزی را موقعیتیابی کردن
1. Il repère un avion ennemi pour l'écraser.
1. او هواپیمای دشمن را موقعیتیابی میکند تا منهدمش کند.
2. Les troupes repèrent le sous-marin.
2. سربازان یک زیردریایی را موقعیتیابی میکنند.
3
علامتگذاری کردن
علائم راهنما گذاشتن، مشخص کردن
مترادف و متضاد
baliser
jalonner
repérer quelque chose
چیزی را علامتگذاری کردن
1. Il repèrent le parcours de la course.
1. آنها مسیر مسابقه را علامتگذاری میکنند.
2. Je repère le chemin de la forêt avec des branches en couleur.
2. من راه جنگل را با شاخههای رنگی علامتگذاری میکنم.
4
موقعیت خود را تشخیص دادن
موقعیت خود را پیدا کردن
(se repérer)
مترادف و متضاد
s'orienter
se repérer dans quelque part
موقعیت خود را در جایی پیدا کردن
1. Il est difficile de se repérer dans ce nouveau centre commercial.
1. سخت است که در این مرکز تجاری جدید موقعیت خودمان را پیدا کنیم.
2. Je me repère facilement dans cette ville.
2. موقعیتم را راحت در این شهر پیدا میکنم.
تصاویر
کلمات نزدیک
repérage
repérable
repère
repu
reptile
repêchage
repêcher
requiem
requin
requis
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان