خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . فرمانبرداری
[اسم]
la soumission
/sumisjɔ̃/
قابل شمارش
مونث
1
فرمانبرداری
اطاعت، تبعیت
1.Par soumission à ses parents, Élise est restée.
1. در پی فرمانبرداری از والدینش، "الیز" ماند.
2.Sa soumission à son maître est totale.
2. اطاعت او از معلمش کلی [همهجانبه] است.
تصاویر
کلمات نزدیک
soumis
soumettre
soulèvement
souligner
soulier
soumissionnaire
soupape
soupe
soupente
souper
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان