خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تخصص
2 . محصول خاص
[اسم]
la spécialité
/spesjalite/
قابل شمارش
مونث
[جمع: spécialités]
1
تخصص
رشته تخصصی
1.Il songe à une nouvelle spécialité.
1. او به یک تخصص جدید فکر می کند.
2.Organiser des fêtes est notre spécialité.
2. تدارک جشنها تخصص ماست.
2
محصول خاص
فرآورده ویژه، سوغاتی
1.Le safran est la spécialité du Khorassan iranien.
1. زعفران محصول ویژه "خراسان ایران" است.
2.Les araignées frites sont une spécialité régionale au Cambodge.
2. عنکبوت سرخ شده، یک سوغاتی محلی در "کشور کامبوج" است.
تصاویر
کلمات نزدیک
spécialisé
spécialiste
spécialiser
spécialement
spécial
spécificité
spécifier
spécifique
spécimen
spéculateur
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان