خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پمپ بنزین
[اسم]
la station-service
/stasjɔ̃sɛʀvis/
قابل شمارش
مونث
[جمع: stations-services]
1
پمپ بنزین
جایگاه سوخت
1.Je travaille dans une station-service maintenant.
1. در حال حاضر در یک پمپ بنزین کار میکنم.
2.Tu ne dois pas fumer dans une station-service.
2. تو نباید در پمپ بنزین سیگار بکشی.
تصاویر
کلمات نزدیک
station-essence
station de sports d'hiver
station de ski
station de radio
station
stationnaire
stationnement
stationner
statique
statisticien
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان