خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . گشت و گذار کردن (در اینترنت)
2 . موج سواری کردن
[فعل]
surfer
/sœʀfe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: surfé]
[حالت وصفی: surfant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
گشت و گذار کردن (در اینترنت)
جست و جو کردن (در اینترنت)
1.Tu peux écouter de la musique ou lire un livre, ou surfer sur Internet.
1. میتوانی موسیقی گوش دهی، کتابی بخوانی یا در اینترنت گشت و گذار کنی.
2
موج سواری کردن
تصاویر
کلمات نزدیک
surfait
surface de réparation
surface
surf des neiges
surf
surfeur
surfiler
surgeler
surgelé
surgir
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان