خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . یخ زده
[صفت]
surgelé
/syʀʒəle/
قابل مقایسه
[حالت مونث: surgelée]
[جمع مونث: surgelées]
[جمع مذکر: surgelés]
1
یخ زده
منجمد
1.Je n'aime pas beaucoup les aliments surgelés.
1. من مواد غذایی یخ زده زیاد دوست ندارم.
2.Par manque de temps, elle préfère manger un plat surgelé.
2. به دلیل کمبود وقت، او ترجیح میدهد غذایی منجمد بخورد.
تصاویر
کلمات نزدیک
surgeler
surfiler
surfeur
surfer
surfait
surgir
surgénérateur
surhomme
surhumain
surimpression
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان