خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بر فراز (چیزی) پرواز کردن
2 . نگاهی انداختن
[فعل]
survoler
/syʀvɔle/
فعل گذرا
[گذشته کامل: survolé]
[حالت وصفی: survolant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
بر فراز (چیزی) پرواز کردن
از بالای (چیزی) گذشتن
1.L'avion survole actuellement l'océan Atlantique.
1. هواپیما در حال حاضر از بالای اقیانوس اطلس میگذرد.
2.L'hélicoptère a survolé la zone d'atterrissage.
2. هلیکوپتر بر فراز منطقه باند فرود پرواز کرد.
2
نگاهی انداختن
1.J'ai seulement survolé le livre.
1. من تنها به کتاب نگاهی انداختم.
تصاویر
کلمات نزدیک
survol
survivre
survivant
survie
survenir
survolté
survêtement
surélever
surévaluer
sus à
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان