خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . زمین
2 . سیاره زمین
3 . خاک
4 . مزرعه
5 . سرزمین
[اسم]
la terre
/tɛʀ/
قابل شمارش
مونث
1
زمین
مترادف و متضاد
sol
1.La terre a tremblé.
1. زمین لرزید.
soulever quelqu'un de terre
کسی را از روی زمین برداشتن
La mère a soulevé son enfant de terre.
مادر بچهاش را از روی زمین برداشت.
par terre
روی زمین/به زمین
1. Elle s’est assise par terre.
1. روی زمین نشسته است.
2. Il est tombé par terre.
2. به زمین افتاد.
2
سیاره زمین
زمین
(la Terre)
1.La Chine est le pays le plus peuplé de la Terre.
1. چین پرجمعیتترین کشور روی زمین است.
2.La Terre est une planète du Système solaire.
2. سیاره زمین یکی از سیارههای منظومه شمسی است.
la structure de la Terre
ساختمان سیاره زمین
3
خاک
mettre en terre
در خاک کاشتن [خاک ریختن]
On va remettre de la terre sur ces plate-bandes.
در بستر این گیاهان خاک میریزیم. [این بستر گیاهان را در خاک میکاریم.]
la terre fertile/infertile
خاک حاصلخیز/بیحاصل
La terre de ce champ est fertile.
خاک این مزرعه حاصلخیز است.
4
مزرعه
زمین
مترادف و متضاد
ferme
1.C’est une bonne terre pour la vigne.
1. این زمین خوبی برای پرورش انگور است.
le travail de la terre
کار روی زمین
5
سرزمین
مترادف و متضاد
territoire
1.C’est une terre accueillante.
1. اینجا سرزمینی است که در آن با شما گرم برخورد خواهند کرد.
des terres lointaines
سرزمینهای دور
تصاویر
کلمات نزدیک
terrassier
terrasser
terrassement
terrasse
terrain de jeux
terre battue
terre à terre
terre-plein
terreau
terrer
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان