خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . برزنت
2 . اینترنت
3 . بوم نقاشی
4 . تار
[اسم]
la toile
/twal/
قابل شمارش
مونث
[جمع: toiles]
1
برزنت
پارچه
1.Quelles sont vos toiles à matelas ?
1. پارچههای (مخصوص) تشک کدام ها هستند ؟
une grosse toile
برزنت [پارچه کرباس]
un pantalon/sac... de toile
شلوار/کیف... برزنتی
2
اینترنت
وب
(la Toile)
sur la Toile
در اینترنت
1. J'ai trouvé un bon dictionnaire sur la Toile.
1. من در اینترنت یک دیکشنری خوب پیدا کردهام.
2. Je trouve que tu passes trop de temps sur la Toile.
2. من متوجه شدم که تو زمان خیلی زیادی را در اینترنت میگذرانی.
3
بوم نقاشی
تابلو نقاشی
1.En général, les peintres peignent sur des toiles en tissu.
1. اصولا نقاشها روی بوم نقاشی پارچهای نقاشی میکشند.
la toile sur un châssis
بوم روی سهپایه
Le peintre place sa toile sur un châssis.
نقاش بوم نقاشیاش را روی یک سهپایه قرار میدهد.
Une toile de Dali/Gogh...
تابلویی از دالی/گوگ...
4
تار
tisser sa toile
تار تنیدن
Les araignées tissent leur toile.
عنکبوتها تار میتنند.
تصاویر
کلمات نزدیک
toi-même
toi
togo
toge
tofu
toile d'araignée
toilettage
toilette
toiletter
toise
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان