خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . چلاندن
2 . پیچاندن
3 . پیچ خوردن
4 . به خود پیچیدن
[فعل]
tordre
/tɔʀdʀ/
فعل گذرا
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
چلاندن
فشردن
tordre un mouchoir entre ses mains
دستمالی را میان دستان چلاندن
tordre les chaussettes dans l'eau
جورابها را در آب چلاندن
2
پیچاندن
پیچ و تاب دادن
3
پیچ خوردن
(se tordre)
1.Ma fille s'est tordu la cheville en tombant.
1. دخترم مچ پایش به هنگام افتادن پیچ خورده است.
2.Se tordre le pied.
2. پیچ خوردن پا.
4
به خود پیچیدن
(se tordre)
1.La pauvre Sophie a des règles douloureuses, elle se tord de douleur.
1. سوفی بیچاره پریودهای دردناکی دارد، از درد به خودش میپیچد.
2.se tordre de rire
2. از خنده به خود پیچیدن
تصاویر
کلمات نزدیک
tordant
torchon
torchis
torcher
torche
tordu
tornade
toronto
torpeur
torpille
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان