خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . هراس
[اسم]
la transe
/tʀɑ̃s/
قابل شمارش
مونث
1
هراس
دلهره، وحشت
1.Certains enfants tombent dans une sorte de transe à l'école.
1. برخی از بچهها دچار نوعی هراس از مدرسه میشوند.
2.Cette épreuve le met dans des transes indescriptibles.
2. این آزمون او را دچار دلهره وصفناپذیری میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
transcrire
transcription
transcender
transcendant
transbordeur
transfert
transfigurer
transformable
transformateur
transformation
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان