1 . عبور کردن 2 . نفوذ کردن به (چیزی) 3 . از سر گذراندن (تجربه، مشکلات و...)
[فعل]

traverser

/tʀavɛʀse/
فعل گذرا
[گذشته کامل: traversé] [حالت وصفی: traversant] [فعل کمکی: avoir ]

1 عبور کردن رد شدن، گذشتن

مترادف و متضاد franchir
traverser la rue/le bois...
از خیابان/جنگل... رد شدن
  • 1. Ell a traversé la rivière sur le pont.
    1. او از طریق پل از روی رودخانه گذشت.
  • 2. On traversent la rue.
    2. مردم از خیابان رد می‌شوند.
  • 3. Va l'aider à traverser la rue.
    3. برو کمکش کن تا از خیابان رد شود.

2 نفوذ کردن به (چیزی) رد شدن از

مترادف و متضاد pénétrer percer transpercer
traverser quelque chose
به چیزی نفوذ کردن
  • 1. L'huile a traversé le tapis.
    1. روغن به فرش نفوذ کرده‌است.
  • 2. La pluie a traversé mon manteau.
    2. باران به پالتویم نفوذ کرده‌است.

3 از سر گذراندن (تجربه، مشکلات و...) به خود دیدن

مترادف و متضاد passer par
traverser une expérience/des moments...
تجربه‌ای/لحظاتی... را از سر گذراندن
  • 1. J'ai beaucoup traversé de telles expériences.
    1. من از این دسته از تجارب بسیار به خود دیده‌ام.
  • 2. Nous avons traversé des moments difficiles.
    2. ما لحظات سختی را از سر گذرانده‌ایم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان