خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . قبیله
2 . خانواده
[اسم]
la tribu
/tʀiby/
قابل شمارش
مونث
1
قبیله
طایفه، ایل
1.Aucune des tribus ne parle la même langue.
1. هیچکدام از قبایل به یک زبان صحبت نمیکنند.
2.D'anciennes tribus vivaient dans cette vallée.
2. قبایل کهن در این دره زندگی میکردند.
2
خانواده
1.Il est arrivé avec toute sa tribu.
1. او با تمام خانوادهاش رسیده است.
2.Je suis partie en vacances dans le sud avec toute ma tribu.
2. من با تمام خانوادهام در تعطیلات به جنوب رفتم.
تصاویر
کلمات نزدیک
tribord
tribal
triathlon
triangulaire
triangle
tribulations
tribun
tribunal
tribunal civil
tribunal correctionnel
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان