خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کدر
2 . اختلال
[صفت]
trouble
/tʀubl/
قابل مقایسه
[حالت مونث: trouble]
[جمع مونث: troubles]
[جمع مذکر: troubles]
1
کدر
تیره، تار
1.Fais attention, plusieurs photos sont troubles.
1. دقت کن، چندین عکس تار هستند.
2.L'eau du bassin est trouble après la pluie.
2. آب حوض بعد از باران کدر شده است.
[اسم]
le trouble
/tʀubl/
قابل شمارش
مذکر
2
اختلال
مشکل
1.Il souffre de troubles digestifs.
1. او از اختلالات گوارشی رنج میبرد.
2.Les troubles de la vision peuvent avoir plusieurs causes.
2. اختلالهای بینایی میتوانند چندین دلیل داشته باشند.
تصاویر
کلمات نزدیک
troublant
trou noir
trou en un coup
trou de mémoire
trou
trouble-fête
troubler
troubles
troublé
trouer
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان