خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خدمات اورژانسی
[اسم]
les urgences
/yʀʒɑ̃s/
قابل شمارش
جمع مونث
1
خدمات اورژانسی
1.Je me suis coupé le doigt et j'ai dû aller aux urgences.
1. من انگشتم را بریدم و باید به (قسمت) خدمات اورژانسی بروم.
2.L'ambulance dépose les blessés au service des urgences.
2. آمبولانس زخمیها را در (قسمت) خدمات اورژانسی میگذارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
urgence
urbaniste
urbanisme
urbaniser
urbanisation
urgent
urinaire
urinal
urine
uriner
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان