خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . صحت
[اسم]
la véracité
/veʀasite/
قابل شمارش
مونث
1
صحت
درستی
1.Je doute de la véracité de l'histoire de mon ami.
1. من به صحت داستان دوستم شک دارم.
2.Je ne doute pas de sa véracité.
2. من به درستیاش شکی ندارم.
تصاویر
کلمات نزدیک
vénézuélien
vénérien
vénérer
vénération
vénérable
véranda
véreux
véridique
vérifiable
vérification
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان