خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شب زنده داری
2 . شب عید
[اسم]
la veille
/vɛj/
قابل شمارش
مونث
1
شب زنده داری
بیدار ماندن در طول شب، بیداری
1.Cette adolescente restait en état de veille longtemps avant de s'endormir.
1. این نوجوان به مدت طولانی قبل خوابیدن در حالت بیداری به سر میبرد.
2.L'étudiante passait des heures de veille à réviser ses cours.
2. دانشجو ساعات شب زنده داریاش را به مرور کردن درسهایش میگذراند.
2
شب عید
1.La veille de Noël
1. شب عید نوئل
تصاویر
کلمات نزدیک
vedette
vecteur
veau
vautrer
vautour
veiller
veilleur
veilleur de nuit
veilleuse
veillée
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان