1 . کهنه‌گی 2 . پیری
[اسم]

le vieillissement

/vjejismɑ̃/
قابل شمارش مذکر

1 کهنه‌گی

  • 1.Ce vin est à son vieillissement optimal.
    1. این شراب در مطلوب‌ترین (میزان) کهنه‌گی‌اش است.
  • 2.Le vin est embouteillé après douze mois de vieillissement.
    2. شراب بعد از 12 ماه کهنه‌گی در بطری ریخته شده است.

2 پیری پیر شدن

  • 1.Le vieillissement du corps engendre bien des douleurs.
    1. پیر شدن جسم مسلما دردهایی را به همراه می‌آورد.
  • 2.Le vieillissement nous entraîne doucement vers la mort.
    2. پیری ما را به آرامی سمت مرگ میبرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان