خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بنفش
2 . کبود
3 . رنگ بنفش
[صفت]
violet
/vjɔlɛ/
قابل مقایسه
[حالت مونث: violette]
[جمع مونث: violettes]
[جمع مذکر: violets]
1
بنفش
1.Elle a mélangé de la peinture bleue et rouge pour faire de la peinture violette.
1. او برای درست کردن رنگ بنفش، رنگ آبی و قرمز را مخلوط کرده است.
2.Oh Lucie, regarde ces faïences violettes.
2. اوه "لوسی"، این سفالهای بنفش را نگاه کن.
2
کبود
Devenir violet de colère
از خشم کبود شدن
Marque violette sur la peau
لکه کبود روی پوست
[اسم]
le violet
/vjɔlɛ/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: violets]
[مونث: violette]
3
رنگ بنفش
Violet foncé
بنفش تیره
Bleu-violet
آبیبنفش
تصاویر
کلمات نزدیک
violer
violenter
violent
violence
violemment
violette
violeur
violon
violoncelle
violoncelliste
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان