خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بازدید کردن
[فعل]
visiter
/vizite/
فعل گذرا
[گذشته کامل: visité]
[حالت وصفی: visitant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
بازدید کردن
ملاقات کردن، دیدن
1.Il est allé visiter ses enfants.
1. او رفت بچه هایش را ببیند.
2.J'ai envie de visiter ce musée.
2. مایلم از این موزه بازدید کنم.
تصاویر
کلمات نزدیک
visite
visionneuse
visionner
visionnaire
vision
visiteur
visière
vison
visqueux
visser
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان