1 . بازدید کردن
[فعل]

visiter

/vizite/
فعل گذرا
[گذشته کامل: visité] [حالت وصفی: visitant] [فعل کمکی: avoir ]

1 بازدید کردن ملاقات کردن، دیدن

  • 1.Il est allé visiter ses enfants.
    1. او رفت بچه هایش را ببیند.
  • 2.J'ai envie de visiter ce musée.
    2. مایلم از این موزه بازدید کنم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان