خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ملاقاتکننده
[اسم]
le visiteur
/vizitœʀ/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: visiteurs]
[مونث: visiteuse]
1
ملاقاتکننده
بازدیدکننده
1.En 2007, il y a eu 7 millions de visiteurs à la Tour Eiffel.
1. در (سال) 2007، 7 میلیون بازدیدکننده در برج ایفل وجود داشت.
2.Mon mari attend un visiteur à 15 h.
2. همسرم در ساعت 15 منتظر یک ملاقاتکننده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
visiter
visite
visionneuse
visionner
visionnaire
visière
vison
visqueux
visser
visualisation
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان