خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پیچ کردن
2 . پیچاندن
3 . تکان نخوردن (از جایی)
[فعل]
visser
/visˈe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: vissé]
[حالت وصفی: vissant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
پیچ کردن
وصل کردن (با پیچ)
1.Visser deux pièces de bois
1. دو تکه چوب را پیچ کردن
2
پیچاندن
بستن (با عمل پیچیدن)
1.Visser un robinet
1. شیرآب را بستن
3
تکان نخوردن (از جایی)
چسبیدن
1.Je me charge de te visser, moi.
1. من مسئول اینم که تو از جایت تکان نخوری.
تصاویر
کلمات نزدیک
visqueux
vison
visière
visiteur
visiter
visualisation
visualiser
visuel
visée
vital
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان