1 . پیچ کردن 2 . پیچاندن 3 . تکان نخوردن (از جایی)
[فعل]

visser

/visˈe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: vissé] [حالت وصفی: vissant] [فعل کمکی: avoir ]

1 پیچ کردن وصل کردن (با پیچ)

  • 1.Visser deux pièces de bois
    1. دو تکه چوب را پیچ کردن

2 پیچاندن بستن (با عمل پیچیدن)

  • 1.Visser un robinet
    1. شیرآب را بستن

3 تکان نخوردن (از جایی) چسبیدن

  • 1.Je me charge de te visser, moi.
    1. من مسئول اینم که تو از جایت تکان نخوری.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان