1 . رفتن 2 . بودن 3 . کار کردن (چیزی) 4 . جور بودن 5 . منتهی شدن 6 . خواستن [عبارت آینده نزدیک ساز] 7 . عمل کردن 8 . مبادا (کاری کردن) 9 . بلیط یک طرفه 10 . رفتن
[فعل]

aller

/ale/
فعل بی قاعده فعل ناگذر
[گذشته کامل: allé] [حالت وصفی: allant] [فعل کمکی: être ]

1 رفتن حرکت کردن، عازم بودن

aller en taxi/a Paris/à pies/à vélo...
با تاکسی/به پاریس/با پای پیاده/با دوچرخه... رفتن
  • 1. Allez-y en taxi.
    1. با تاکسی به آنجا بروید.
  • 2. Il va au Canada en juin.
    2. او ماه ژوئن به کانادا می‌رود.
  • 3. La semaine prochaine, je vais à Paris.
    3. هفته آینده به پاریس می‌روم.
  • 4. Tu ne peux pas y aller à pied.
    4. نمی‌توانی پیاده به آن جا بروی.
Aller chez le coiffeur/chez le dentiste/chez soi...
پیش آرایشگر/پیش دندانپزشک/به خانه خود... رفتن
  • J'ai mal aux dents, je vais chez le dentiste.
    دندان درد دارم، می‌روم پیش دندانپزشک.
aller à la chasse/à la pêche
به شکار/ماهیگیری رفتن
  • 1. Il est interdit d'aller à la chasse.
    1. به شکار رفتن ممنوع است.
  • 2. Je vais aller à la pêche.
    2. می‌خواهم بروم به ماهیگیری.
aller voir quelqu'un
به دیدن کسی رفتن
  • 1. Nous allons voir nos grand-parents.
    1. قرار است برویم به دیدن پدربزرگ و مادربزرگ.
  • 2. Quand-on peut aller te voir ?
    2. کی به دیدنت بیاییم؟
aller chercher quelqu'un
دنبال کسی رفتن
  • 1. Où puise-je te chercher ?
    1. کجا می‌توانم بیایم دنبالت؟
  • 2. Tu vas me chercher à 10 h ?
    2. ساعت 10 میایی دنبالم؟
y aller/allons-y !
بزن بریم اون جا.
vas-y !
برو/بجنب. [ادامه بده.]
Pour aller à Conflans ?
چطور بروم به کونفلاس؟

2 بودن حال (کسی به گونه‌ای) بودن

مترادف و متضاد se porter
Comment vas-tu ? -Je vais bien, merci.
حالت چطور است؟ -من خوب هستم، ممنون.
Comment ça va ?
اوضاع چطور است؟
Ça va ?
خوبی؟
Ça va bien/mal.
خوبم/بدم. [خوب است/بد است.]
Tout va bien.
همه چی خوب است.
توضیحاتی در خصوص فعل "aller"
- فعل "aller" در اینجا برای بیان حالت یا وضعیتی مربوط به سلامتی است و در زبان فارسی به هنگام ترجمه معمولا با واژه "حال" همراه می‌شود، برای مثال:
"Je vais bien" (حالم خوب است.) همانطور که می‌بینید در عبارت فرانسه ما واژه "حال" را نداریم ولی برای بیان واضح‌تر منظور در ترجمه از این واژه استفاده کردیم.

3 کار کردن (چیزی) پیش رفتن

مترادف و متضاد marcher
aller bien/mal
خوب/بد کار کردن
  • 1. Cette montre va bien.
    1. این ساعت خوب کار می‌کند.
  • 2. La Bourse va mal en ce moment.
    2. بورس الان خوب پیش می‌رود.
  • 3. Les affaires vont mal.
    3. کارها [امور] بد پیش می‌روند.
توضیحاتی در خصوص فعل "aller"
- فعل "aller" در اینجا به معنای "کار کردن" یک وسیله یا شیء است، همچنین این فعل می‌تواند به معنای "پیش رفتن" در بیان وضعیت و حالت باشد.

4 جور بودن آمدن، متناسب بودن

مترادف و متضاد convenir harmoniser seoir détonner jurer
aller avec quelque chose
با چیزی جور بودن
  • 1. La jupe rouge va avec la chemise noir.
    1. دامن قرمز به پیراهن مشکی می‌آید.
  • 2. Le vin blanc va bien avec le poisson.
    2. شراب سفید با ماهی خوب جور می‌شود [با ماهی خوب می‌شود].
aller à quelqu'un
به کسی آمدن
  • 1. Cette jupe vous va très bien.
    1. این دامن به شما خیلی می‌آید.
  • 2. Est-ce que ce tailleur me va ?
    2. این کت‌دامن به من می‌آید؟
توضیحاتی در خصوص فعل "aller"
- فعل "aller" در اینجا به معنای "جور بودن" و "متناسب بودن" چیزی با چیز دیگر است، این فعل همچنین مفهوم "آمدن" نیز دارد و برای بیان این است که لباس، رنگ و یا مدلی مویی به شخصی می‌آید و با چهره او متناسب است.

5 منتهی شدن رسیدن

مترادف و متضاد conduire mener
une route/un chemin/un sentier... aller à quelque part
جاده‌ای/راهی/مسیری... به جایی منتهی شدن
  • 1. Ce sentier va à la plage.
    1. این مسیر به ساحل می‌رسد.
  • 2. Cette route est allé à Lyon.
    2. این جاده به لیون منتهی شد.
  • 3. Cette route va à Lyon.
    3. این جاده به لیون منتهی می‌شود.

6 خواستن [عبارت آینده نزدیک ساز] قصد (انجام کاری) را داشتن، قرار بودن

aller faire quelque chose
قصد انجام کاری را داشتن
  • 1. Je ne peux plus attendre, je vais chercher le docteur.
    1. دیگر نمی‌توانم صبر کنم، می‌روم دنبال دکتر بگردم.
  • 2. Je vais écrire à mes cousins.
    2. می‌خواهم به پسرعموهایم نامه بنویسم.
aller + gérondif
قرار بودن + صفت فاعلی
  • 1. En janvier, le froid va croissant.
    1. در ماه ژانویه، سرما قرار است بیشتر شود [دارد بیشتر می‌شود.]
  • 2. Sa santé va en s'améliorant.
    2. وضع سلامتش قرار است بهتر شود [دارد بهتر می‌شود.]

7 عمل کردن پیش رفتن

مترادف و متضاد agir se comporter
aller trop vite
تند پیش رفتن [عمل کردن]
  • 1. Je ne vais pas trop vite dans mes relations amoureuses.
    1. در روابط عاشقانه‌ام خیلی تند پیش نمی‌روم.
  • 2. N'allez pas trop vite dans votre travail, vous ferez des erreurs.
    2. در کارتان خیلی تند پیش نروید، دچار خطا می‌‌شوید.

8 مبادا (کاری کردن)

n'aller pas + infinitif
مبادا + مصدر
  • 1. N'allez pas croire cela !
    1. مبادا این جور فکر کنید!
  • 2. Pourvu qu'il n'aille pas imaginer une chose pareille !
    2. مبادا چنین چیزی تصور کند!
نکته
در این کاربرد اصولاً یا در حالت امری منفی می‌آید یا در فعلی منفی بیانگر آرزو و حسرت.
[اسم]

l'aller

/ale/
قابل شمارش مذکر

9 بلیط یک طرفه

مترادف و متضاد billet
  • 1.Deux allers pour Brest
    1. دو تا بلیط یک‌طرفه برای برست
  • 2.Je voudrais un aller pour Angers.
    2. من یک بلیط یک طرفه برای آنژر می‌خواهم.

10 رفتن

مترادف و متضاد trajet
  • 1.À l'aller, nous prendrons le train.
    1. برای رفتن سوار قطار می‌شوم.
  • 2.L’aller nous a pris trois heures.
    2. رفتن سه ساعت طول کشید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان