[فعل]

dire

/diʀ/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته کامل: dit] [حالت وصفی: disant] [فعل کمکی: avoir ]

1 گفتن

مترادف و متضاد débiter déclarer exprimer proférer nier
  • 1.Le docteur dit que je suis en bonne santé.
    1. دکتر گفت که من در سلامت کامل هستم.
  • 2.Venez aussi, si le cœur vous en dit.
    2. اگر قلب‌تان می‌گوید، شما هم بیایید.
dire l’heure/dire la vérité
زمان را گفتن/حقیقت را گفتن
  • 1. Dis-moi l'heure.
    1. زمان را به من بگو.
  • 2. Elle m’a dit la vérité.
    2. او حقیقت را به من گفت.
dire quelque chose à quelqu'un
چیزی را به کسی گفتن
  • 1. Dites-moi ce que vous pensez.
    1. به من بگویید به چی فکر می‌کنید.
  • 2. Qu’est-ce qu’il t’a dit ?
    2. چی بهت گفت؟
توضیحاتی در خصوص فعل "dire"
فعل "dire" به مفهوم تلفظ کردن یا بیان کردن چیزی به کمک کلام یا سخن است و در زبان فارسی معادل "گفتن" را برای آن برمی‌گزینیم.

2 خواندن قرائت کردن

مترادف و متضاد réciter
dire une prière/le poème/le texte...
دعایی/شعری/متنی... را قرائت کردن
  • 1. Il dit une prière avant qu'il dorme.
    1. پیش از اینکه بخوابد، دعایی قرائت می‌کند.
  • 2. L'élève dit le poème qu'il a appris.
    2. شاگرد شعری را که یاد گرفته است، می‌خواند.
توضیحاتی در خصوص فعل "dire"
فعل "dire" به مفهوم "قرائت کردن" یا "خواندن" متن و نوشته‌ای با صدای بلند است.

3 نشان دادن مشخص کردن

مترادف و متضاد révéler signifier traduire
dire quelque chose
چیزی را نشان دادن
  • 1. Ce rapport dit qu'il était absent pendant 1 heure.
    1. این گزارش نشان می‌دهد که او به مدت یک ساعت غایب بوده‌است [حضور نداشته‌است].
  • 2. Que disent les analyses médicales ?
    2. آزمایش‌های پزشکی چه چیزی را نشان می‌دهند؟
توضیحاتی در خصوص فعل "dire"
فعل "dire" به مفهوم "نشان دادن" یا "مشخص کردن" است که در حقیقت به معنای نشان‌دهنده چیزی بودن یا بیانگر چیزی بودن است.

4 جذاب بودن جذب کردن، دوست داشتن

مترادف و متضاد plaire
dire à quelqu'un
برای کسی جذاب بودن
  • 1. Cela ne me dit rien.
    1. (آن) اصلاً برایم جذاب نیست.
  • 2. Si cela lui dit.
    2. اگر دوستش داشته باشد.

5 فکر کردن نظری (راجع به چیزی) داشتن

مترادف و متضاد penser
dire de quelque chose
نظری درباره چیزی داشتن
  • 1. C'est bon, qu'en dites-vous ?
    1. خوبه، نظرتان چیست؟
  • 2. Que dites-vous de mon pull  ?
    2. نظرتان راجع به پلیورم چیست؟

6 پیش خود گفتن پیش خود فکر کردن (se dire)

  • 1.Ça ne se passera pas comme ça, se dit-il.
    1. او پیش خود فکر کرد که اوضاع این طور نخواهد ماند.
  • 2.Elle s'est dit qu'il avait besoin d'aide.
    2. او پیش خودش فکر کرد که آن مرد به کمک نیاز داشت.
  • 3.Quand je l’ai vu, je me suis dit qu’il avait vieilli.
    3. وقتی او را دیدم پیش خودم گفتم که چقدر پیر شده.

7 وانمود کردن خود را (حالتی) جا زدن، خود را (حالتی) نشان دادن (se dire)

مترادف و متضاد se prétendre
se dire malade/artiste...
خود را بیمار/هنرمند... جا زدن
  • 1. Ils se disent prêts pour le marathon.
    1. آنها خودشان را برای ماراتون آماده نشان دادند.
  • 2. Je me dis artiste pour qu'il m'accepte.
    2. خودم را هنرمند جا می‌زنم تا بپذیردم.

8 گفته شدن (se dire)

  • 1.« Maison » se dit « house » en anglais.
    1. « Maison » در انگلیسی « house » گفته می‌شود.
  • 2.Cela ne se dit pas en français.
    2. این به فرانسوی گفته نمی‌شود.
  • 3.comment ça se dit en anglais ?
    3. به انگلیسی چطور گفته می‌‌شود؟
[اسم]

le dire

/diʀ/
قابل شمارش مذکر

9 گفته حرف، قول

مترادف و متضاد déclaration
au dire de/selon leurs dires
طبق گفته آنها
  • 1. Au dire de l'expert, les torts sont partagés.
    1. طبق گفته کارشناس، اشتباهات تکرار می‌شوند.
  • 2. Selon les dires du témoin, le meurtrier serait blond.
    2. طبق گفته شاهد، مقتول بور بوده.
Il n'y a pas à dire
حرفی برای گفتن باقی نمی‌ماند
  • Il n'y a pas à dire, ce film est un chef-d'œuvre.
    حرفی برای گفتن باقی نمی‌ماند. این فیلم شاهکار است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان