1 . همانند 2 . این چنین 3 . مشابه 4 . مشابه
[صفت]

pareil

/paʀɛj/
قابل مقایسه
[حالت مونث: pareille] [جمع مونث: pareilles] [جمع مذکر: pareils]

1 همانند یکسان، یک‌جور

مترادف و متضاد identique semblable différent dissemblable
C'est pareil.
همان است. [فرقی نمی کند]
un livre/une immeuble... pareil(le)
کتابی/ساختمانی... یکسان
  • 1. Ces deux statues sont pareilles.
    1. این دو تندیس مثل هم هستند [شبیه هستند].
  • 2. Tous les bâtiments de la résidence sont pareils.
    2. تمام ساختمان‌های مسکونی یکسان هستند.
un pareil/une pareille
یکی شبیه آن
  • 1. J’aime bien sa voiture. J’en voudrais une pareille.
    1. من دوچرخه‌اش را دوست دارم. یکی شبیه‌اش را می‌خواهم.
  • 2. J’en veux un pareil.
    2. یکی شبیه آن را می‌خواهم.
pareil à
شبیه با
  • Celui est pareil à celle-là.
    این یکی با آن یکی شبیه است.

2 این چنین

مترادف و متضاد tel
de pareils livres/choses...
این چنین کتاب‌هایی/چیزهایی...
  • Il est difficile de trouver les mots en pareille circonstance.
    پیدا کردن کلماتی با این چنین ویژگی‌هایی سخت است.
un courage pareil/un pareil courage
شجاعتی این چنین/این چنین شجاعتی
  • 1. Je refuse d’écouter de pareilles bêtises.
    1. من از گوش دادن این چنین چیزهای احمقانه‌ای پرهیز می‌کنم.
  • 2. Je refuse d’écouter des bêtises pareilles.
    2. من از گوش دادن چیزهای این چنین احمقانه‌ای پرهیز می‌کنم.
[قید]

pareil

/paʀɛj/
قابل مقایسه

3 مشابه یک‌جور

مترادف و متضاد pareillement différemment
habiller/faire pareil
مشابه لباس پوشیدن/انجام دادن
  • Ils s'habillent tous pareil.
    آنها کاملا مشابه لباس پوشیده‌اند.
[اسم]

le pareil

/paʀɛj/
غیرقابل شمارش مذکر

4 مشابه تشابه

ne pas avoir son pareil pour faire quelque chose
برای انجام کاری مشابه نداشتن [رقیب نداشتن]
  • Je n'ai pas eu mon pareil pour passer le concours.
    من برای گذراندن کنکور رقیب نداشتم.
sans pareil
بی تشابه
  • un talent sans pareil
    استعدادی بی‌‌تشابه
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان