[صفت]

violet

/vjɔlɛ/
قابل مقایسه
[حالت مونث: violette] [جمع مونث: violettes] [جمع مذکر: violets]

1 بنفش

  • 1.Elle a mélangé de la peinture bleue et rouge pour faire de la peinture violette.
    1. او برای درست کردن رنگ بنفش، رنگ آبی و قرمز را مخلوط کرده است.
  • 2.Oh Lucie, regarde ces faïences violettes.
    2. اوه "لوسی"، این سفال‌های بنفش را نگاه کن.

2 کبود

Devenir violet de colère
از خشم کبود شدن
Marque violette sur la peau
لکه کبود روی پوست
[اسم]

le violet

/vjɔlɛ/
قابل شمارش مذکر
[جمع: violets] [مونث: violette]

3 رنگ بنفش

Violet foncé
بنفش تیره
Bleu-violet
آبی‌بنفش
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان