خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . طلا و جواهر فروشی
2 . طلا و جواهر فروش
[اسم]
kuyumcu
/kujʊmdʒˈʊ/
قابل شمارش
1
طلا و جواهر فروشی
1.Kuyumcu mağazasını soymuşlar.
1. مغازه طلا و جواهر فروشی را سرقت کردند.
2.Onun babasının kuyumcu mağazası var.
2. پدر او مغازه طلا و جواهر دارد.
2
طلا و جواهر فروش
1.Onun babası bir kuyumcu.
1. پدر او یک طلا و جواهر فروش است.
تصاویر
کلمات نزدیک
kuyu
kuytu
kuyruklu yıldız
kuyruk
kuvvetli
kuzen
kuzey
kuzey amerika
kuzey kutbu
kuzu
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان