[فعل]

أَضْعَفَ

فعل گذرا

1 ضعيف کردن

  • 1.المَرَضُ يُضْعِفُ الجِسْمَ.
    بیماری، بدن را ضعیف می‌کند.
  • 2.هَذِهِ الحَادِثَةُ لَمْ تُضْعِفْ عَزْمَهُ!
    این حادثه اراده او را ضعیف نکرد!
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان