Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
ء
ة
أ
إ
1 . انداختن
2 . سخنرانی کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
أَلْقَى
فعل گذرا
1
انداختن
1.فَجْأَةً أَلْقَيْتُ نَظْرَة عَلَيْهَا!
ناگهان نگاهی به او انداختم!
2.لَا تُلْقِ الأورَاقَ عَلَى الأَرْضِ.
کاغذها را روی زمین نیندازید.
2
سخنرانی کردن
سخنرانی ایراد کردن
أَلْقَى مُحَاضَرَة
سخنرانی کردن
1. أَلْقَتْ عِدَّةَ مُحَاضَرَاتٍ وَ أَصْبَحَتْ أُعْجُوبَةَ عَصْرِهَا.
1. چند سخنرانی ایراد کرد و باعث شگفتی روزگارش شد.
2. كَانَتْ تُلْقِي مُحَاضَرَاتٍ بِاللُّغَة الفَارْسِيَّة.
2. او به زبان فارسی سخنرانی میکرد.
3. هُوَ أَلْقَى مُحَاضَرَة عَنْ فَلْسَفَة فِي طَهْرَان.
3. وی در تهران درباره فلسفه سخنرانی کرد.
کلمات نزدیک
أشار
أردية
لن
وزع
واجه
إنجليزية
أنقرة
أوصى
ثقافة
حصل
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان