[فعل]

أَلْقَى

فعل گذرا

1 انداختن

  • 1.فَجْأَةً أَلْقَيْتُ نَظْرَة عَلَيْهَا!
    ناگهان نگاهی به او انداختم!
  • 2.لَا تُلْقِ الأورَاقَ عَلَى الأَرْضِ.
    کاغذها را روی زمین نیندازید.

2 سخنرانی کردن سخنرانی ایراد کردن

أَلْقَى مُحَاضَرَة
سخنرانی کردن
  • 1. أَلْقَتْ عِدَّةَ مُحَاضَرَاتٍ وَ أَصْبَحَتْ أُعْجُوبَةَ عَصْرِهَا.
    1. چند سخنرانی ایراد کرد و باعث شگفتی روزگارش شد.
  • 2. كَانَتْ تُلْقِي مُحَاضَرَاتٍ بِاللُّغَة الفَارْسِيَّة.
    2. او به زبان فارسی سخنرانی می‌کرد.
  • 3. هُوَ أَلْقَى مُحَاضَرَة عَنْ فَلْسَفَة فِي طَهْرَان.
    3. وی در تهران درباره فلسفه سخنرانی کرد.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان