[فعل]

اِلْتَفَتَ

فعل ناگذر

1 روی برگرداندن توجه کردن

  • 1.فَلَمْ يَلْتَفِتُوا إِلَيْهِ حَتَّى أَسْرَعَ إِلَيْهِ أَحَدُ النَّاسِ وَ أَنْقَذَهُ.
    پس به او توجه نکردند، تا اینکه یکی از مردم به‌سوی او شتافت و او را نجات داد.
  • 2.مَرَّتْ فَاطِمَةُ وَ لَمْ تَلْتَفِتْ إِلَيَّ.
    فاطمه رفت و رویش را به سمت من برنگرداند.
  • 3.يَلْتَفِتُ تَارَةً إِلَى الوَرَاءِ وَ يَتَكَلَّمُ مَعَ الَّذِي خَلْفَهُ وَ تَارَةً يَهْمِسُ إِلَى الَّذِي يَجْلِسُ جَنْبَهُ.
    یک‌بار به عقب روی برمی‌گرداند و با کسی که پشت سرش بود، صحبت می‌کرد. و یک‌بار با کسی که کنارش می‌نشست، آهسته صحبت می‌کرد.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان